سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی
نوع شعر : مدح و ولادت
وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
قالب شعر : مربع ترکیب

قسم به دیـدۀ یعـقـوب و بوی پیـرهـنی            قسم به شوق اویس و به جذبه‌ای یمنی
قسم به برقِ دو چشمی حسینی و حسنی            « قسم به وعدۀ شیرینِ مَن یَمُت یَـرَنی


که ایـسـتاده بـمـیـرم به احـتـرام عـلـی
علی امـام من است و منم غلام علی»

فقـط علی‌ست که باید خود انتخاب کند            مـرا بـنـا کـنـد او یا مـرا خـراب کـنـد
«به ذرّه گر نـظـر لطف بـوتـراب کند            به آسـمـان رود و کـار آفـتــاب کـنـد»

علیست نعرۀ طـوفـانی‌ام خدا را شُکر
رسـیـد امـامِ خـراسانی‌ام خدا را شُکر

مرا کـشـانـد قـراری هـزار شُـکـر آقـا            مرا رسـانـد قـطـاری هـزار شُـکـر آقا
رسـیـده‌ام پِیِ کـاری هـزار شُـکـر آقـا            دوباره این حـرم آری هزار شُـکـر آقا

رسـیـده‌ام بـتـکـانی مرا زِ غـیـرِ رضا
رسیده‌ام که شوم عاقـبت به خیرِ رضا

در این شلوغیِ زائر یک آشنا کافی‌ست            در این هجومِ ملائک همین دعا کافی‌ست
برای این همه غم یک رضا رضا کافی‌ست            بـرای اذن دخـولم سـلامِ ما کـافـی‌ست

کـه الـسـلامُ عـلـی: یـابـنَ فـاطـمـه آقـا
کـه یـا امــام رضـا یـابـن فـاطـمـه آقـا

مـیـانِ آیـنـه‌کـاری و شـمـسـه کاری‌ها            مـیـان این هـمـه خـادم مـیـان زاری‌ها
کـنـارِ زمـزمـه‌هـا در جـوارِ قـاری‌هـا            رسـیـده‌ام پس از این ثـانـیه شماری‌ها

میان ایـنهـمـه گـیـرم که آخـری بـاشـم
چه می‌شود که برایِ تو”حِمیَری “باشم

اگـر نـبـود درِ ایـن حــرم پــنـاه نـبـود            برای شـانـۀ ما هـیـچ تـکـیـه‌گـاه نـبـود
اگـر نـبـود عـلـی کـعـبـه قـبـله‌گاه نبود            اگر نـبـود رضـا دل که روبـراه نـبـود

هزار شُکر که مشهد هوای ما را داشت
اگر نبود رضا این گـدا کـجا را داشت

رسـیـده‌ام بـرسـانـی مـرا بـه مـیـقـاتت            مــرا بِـبَـر مـلـکـوتـت بِـبَـر مـلاقـاتـت
بِـبَـر کــنـار خــدا تـا ظـهــورِ آیــاتـت            مـرا شـراب کن از مـسـتـیِ مـنـاجاتت

پَرَستشی که مدام است خدا پرستیِ ماست
شبی‌که صبح ندارد سیاه مستی ماست

شبی‌که اهلِ حرم شد دلم در آن شبِ سرد            شبی‌که از روی ویلچر بلند شد آن مرد
شبی‌که از سرطانش خلاص شد بی‌درد            شـبی‌که دخـترکی لال تا زبـان وا کرد

به گریه گفت پـدر نامِ مـادرش بُردی؟
چرا شکـایتِ آقا به خـواهـرش بردی؟

شبـی که بـاز بـرای گـدایـی آمـده بـود            دوبـاره پیـش تو آن روستایی آمده بود
شبی که بعد دو ماه از جدایی آمده بود            که رفت مشهـدی و کربلایی آمده بود

رسیـد و گـفت که سر زیر دِین آوردم
سـلامـی از حــرمـیـن حـسـیــن آوردم

اگر زِ گرمیِ ما دشتِ سیستان گرم است            اگر خلیج و خزر یا که سیرجان گرم است
که پشت خاکم از این خاکِ آستان گرم است            هزار شُکر تو هستی که پشتمان گرم است

چه غم که سید ما سیدی خراسانی‌ست
و این فلات پُر از قـاسـمِ سلیـمانی‌ست

بگو به بانگِ مگس این عقابِ الوند است            که این دیـار پُـر از قـلـۀ دمـاوند است
رضاست آنکه بر این خاک سایه افکنده‌است            بگو به آلِ سعـود و یهـود بازنده‌ است

بگـو به دشمنِ ایران مـکـن خیالِ دگر
قرار ما همه تا بیست و چار سالِ دگر

نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل عدم رعایت توصیه‌های مراجع و علما؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رعایت توصیه‌های مراجع و پرهیز از کج تابی شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.



پَرَستشی که مدام است می‌ پرستیِ ماست           شبی‌که صبح ندارد سیاه مستی ماست